اولین دیدار(مادر)
میگفتند تشنج کرده . اون را از زایشگاه به بیمارستان بردند. بخش NICU وای خدای من .کودک من روز 6 ام بود هنوز ندیده بودمش. می گفتند مادر و پدر را اجازه نمیدند بچه را ببینند. دروغ بهم می گفتند. بیچاره شوهرم هر روز دکترش را میدید. هر روز یه آزمایشی ازش می گرفتند. شیر براش میدوشیدم میفرستادم. خیلی می خواستم ببینمش. یه روز گفتند مادرش هم باید آزمایش بده همه دورم جمع شدند.مادر و مادر شوهر.خواهرشوهر و خواهرام. صحبت از هر چیزی بود غیر از او. یواش یواش بحث کشید به او. کم کم همه بهم فهموندند که یا میمیره یا اگه زنده بمونه دیونه است. گفتند بهتره بذاریمش بهزیستی.پس نبینش. خیلی گریه کردم.جلوی اونا. روز بعد برای آزمایش رفتم. مادرشوهرم هم...
نویسنده :
مامان
18:34