فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

معجزه کوچک

اولین دیدار(مادر)

میگفتند تشنج کرده . اون را از زایشگاه به بیمارستان بردند. بخش NICU وای خدای من .کودک من روز 6 ام بود هنوز ندیده بودمش. می گفتند مادر و پدر را اجازه نمیدند بچه را ببینند. دروغ بهم می گفتند. بیچاره شوهرم هر روز دکترش را میدید. هر روز یه آزمایشی ازش می گرفتند. شیر براش میدوشیدم میفرستادم. خیلی می خواستم ببینمش. یه روز گفتند مادرش هم باید آزمایش بده همه دورم جمع شدند.مادر و مادر شوهر.خواهرشوهر و خواهرام. صحبت از هر چیزی بود غیر از او. یواش یواش بحث کشید به او. کم کم همه بهم فهموندند که یا میمیره یا اگه زنده بمونه دیونه است. گفتند بهتره بذاریمش بهزیستی.پس نبینش. خیلی گریه کردم.جلوی اونا. روز بعد برای آزمایش رفتم. مادرشوهرم هم...
31 ارديبهشت 1391

اولین دیدار(پدر)

سلام فکر می کنید برای اولین بار که که اولین فرزند خودتون را می بینید چه حسی دارید.خوشحالید یا ناراحت یا اصلا هیچ حس خاصی ندارید شایدم مثل من دلتون یک دفعه میریزه می ترسید با موجودی روبه رو میشید که  هیچ پناهی نداره و تو مسول همه درخواست های اون حساب میشی برای اولی بار که دخترم رو توی یه اتاق کوچک شیشه ای دیدم بی اختیار بهش گفتم جونم بابا این کلمه اینقدر ناگهانی بود که هنوز فشارش رو توی قلبم حس می کنم دختری از خون و گوشت و پوست من اما.... زیبا بود سفید و تقریبا از تمام بچه های nicu بزرگتر به نظر می رسید Nicu تقریبا همون icu   آدم بزرگ هاست فقط با این تفاوت که یه محفظه شیشه ای با دمای قابل تنظیم که اگه اشتباه نکنم انگیباتور هم بهش می گن...
31 ارديبهشت 1391

یک قدم تا تولد

هفته 38 بارداری هفته 38 بارداریم با آخرین سونو شروع شد.سونو حاکی از مایع زیاد داخل رحم بود. به توصیه دکتر استراحت کردم تا این 3 هفته باقیمانده را به سلامتی پایان ببرم.روز 4 هفته تکون های دختر کوچولو کم شده بود.تا شب صبر کردم. یه کم تکون میخورد.شب رفتیم خونه مامانم. اونجا هندونه خوردم.داشتم از جا پا میشدم که غرق آب شدم. پایان حاملگی . خوشحال شدم چون خیلی اذیت بودم.خیلی سنگین نشده بودم اما کمرم درد میکرد.  اون شب زایشگاه بستری شدم.گاهی درد داشتم. صبح سرم فشار برام وصل کردند . ساعت 4 بود. گاهی درد  داشتم . اما شدید نبود.45 ثانیه درد داشتم 3 دقیقه آروم بودم.تا ساعت 7 که دردها بیشتر شد. الان که فکر می کنم اصلا دردها یادم نیست .فقط استرسی که...
26 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد